جنگ اوکراین و اسطوره

هادی خسروشاهین، تحلیلگر سیاسی در یادداشتی نوشت: اسطوره‌ها در عالم سیاست همچنان به حیات خود ادامه می‌دهند یا به تعبیر بهتر آنچنان که هانس بلومنبرگ فیلسوف آلمانی بیان می‌کند شاید خود اسطوره‌ها از میان رفته باشند ولی اثر آن‌ها در جهان مدرن همچنان باقی مانده است. نمونه عینی چنین تاثیر گذاری بوضوح در جنگ اوکراین خود را به نمایش گذاشته است. در حالیکه پژوهشگران روابط بین الملل این روزها تمرکز خود را بر صحنه تحولات جنگ اوکراین دوخته‌اند تا چهره عقلانی سیاست را به ما نشان می‌دهند و اثبات کنند که غرب بر مدارعقلانیت حرکت می‌کند و شرق در این مسیر دچار سوء محاسبه شده است اما با این حال همه اجزای واقعیت را آگاهانه یا ناآگاهانه به ما نشان نمی‌دهند.

اینکه سیاست همیشه عقلانی نیست و گاهی افراد بر اساس اسطوره‌ها، احساسات، سمبل‌ها و تصاویر قدرتمند درباره جهان پیرامونشان عمل می‌کنند، به کنش دست می‌زنند و رویدادهای بین المللی را مورد قضاوت قرار می‌دهند. بنابراین به نمایش گذاشتن حوادث مختلف در صورت بندی‌ها و تصمیم گیری‌های صرف عقلانی این خطر را بدنبال دارد که ما را به جهانی پرتاب کند که در واقعیت وجود خارجی ندارد. این پدیده را کیارا بوتچی فیلسوف ایتالیایی در قالب بحران در “سیاست خیالین” دسته‌بندی می‌کند تا نشان دهد تصاویری که توسط رسانه‌ها در سراسر جهان پراکنده می‌شود، قدرت تخیل جوامع انسانی را اشباع می‌کنند تا شعار “دنیای دیگری نیز ممکن است”با برچسب غیر واقعی بودن مطرود شود.

به تعبیر سوزان باک مورس جهان ما به «امر اشباع شده از رسانه‌ها، اما همچنان فقیر در اطلاعات عمومی» تبدیل شده است. تصاویر برآمده از رسانه‌های بین المللی بر اساس قانون طلایی مخاطب انتخاب می‌شوند: چیزی که «خبر می‌سازد» تنها تصویری است که تخیل عمومی را تسخیر می‌کند. نتیجه این است که نمایش اغواگرایانه بر محتوا غلبه دارد. به عبارت دیگر ما غرق تصاویری هستیم که احساسات ما را به بازی می‌گیرند و تخیل ما را در قالب پروژه‌های سیاسی به حرکت درمی‌آورند؛ با این همه اغلب ابتدایی‌ترین و مرتبط‌ترین اطلاعات را منتقل نمی‌کنند. در چنین فضایی است که پیشگویی گای دبور در مورد جامعه نمایشی محقق می‌شود. دنیا دیگر فقط مجموعه عظیمی از کالاها نیست، بلکه به مجموعه‌ای از نمایش‌ها و تصاویر تبدیل شده است.

جامعه نمایشی امکان تشخیص واقعیت با آنچه واقعی نیست را بسیار دشوار کرده است چرا که در چنین جامعه‌ای واقعیت برآمده از تصاویر متکثر رسانه‌ای مونتاژ، دستکاری و تحریف می‌شود تا تخیل ما را برای امکان ساخت جهانی دیگرگونه یا تفسیر جهان برای تغییر آن و همچنین قضاوت و تحلیل نزدیک به واقعیت را دچار بحران کند. در واقع ما در جهانی پر از تصاویر اما محروم از تخیل زندگی می‌کنیم. سرعت انتشار این تصاویر در لحظات بحرانی همچون جنگ‌های بین المللی البته شتابی دو چندان می‌گیرد تا قدرت تفکر و تخیل به عنوان ظرفیتی رادیکال را از ما بستاند. اما ابزار رسانه‌ها و سیاستمداران برای چنین کاری چیست؟ اسطور یا اثر آن.

اثر اسطوره با ابزارهای تصویری عمل می‌کند، محدود به مجموعه خاصی از قالب‌های محتوایی نیست، حول یک روایت اتفاق می‌افتد و به نیاز به معنا و محتوا پاسخ می‌دهد. به همین دلیل هم هست که رسانه‌ها می‌توانند با انتشار تصاویر متعدد از حملات ۱۱ سپتامبر این حادثه را به عنوان مصداق عینی برای برخورد دو تمدن اسلامی و غربی تفسیر و تحلیل کنند. چرا که توان آن را دارند چنین رویدادی را از طریق ابزارهای حرفه‌ای نمایش همچون فیلم‌های هالیوودی به نمایش بگذارند؛ در حالیکه پیش از این برخورد تمدن‌ها را در قالب یک روایت سیاسی در معرض افکار عمومی قرار داده بودند. چنین روایتی سال‌ها پیش از سال ۲۰۰۱ و حمله به برج‌های دو قلو در نیویورک ساخته و پرداخته شده بود تا در ۱۱ سپتامبر وقتی مخاطب با تصاویر تلویزیونی مواجه می‌شود؛ پیش خود یا به دیگری بگوید: جنگ تمدن‌ها آغاز شد! بوتیچی رد پای ساخت چنین روایتی را به ۲۶ اکتبر ۱۹۸۵ باز می‌گرداند؛ زمانی که فیگارو تصویر “ماریان” نماد جمهوری فرانسه را بصورت یک زن محجبه با بالا تنه عریان به چاپ رساند. به اعتقاد وی این تصویر یکی از تاثیرگذارترین نمادهای فرانسوی (غربی) برخورد تمدن‌ها بود.

ماریان برای یک مخاطب فرانسوی نمادی از ارزش‌های جمهوری خواهانه است در مقابل حجاب برای همان مخاطب نمادی از سنت دیگری (غیریت سازی) است. بنابراین کنتراست عجیبی میان سنت دیگری و آزادی جمهوریخواهانه متعلق به خودی‌ها شکل می‌گیرد. اما این تصویر می‌خواهد چه چیزی را به مخاطب غربی منتقل کند: احساسی از ناسازگاری و تهدید. این تصویر متعلق به پرونده‌ای در مورد مهاجرت اعراب به فرانسه با این عنوان بود: “آیا ۳۰ سال دیگر هنوز فرانسوی خواهیم بود؟ “در واقع این تصویرآخر الزمانی در این چارچوب می‌خواست این معنا را به مخاطب غربی منتقل کند که درآینده شاهد محو هویت فرانسوی یا ذوب آن در سنت‌های اسلامی خواهیم بود. هدف غایی در اینجا این بود که افراد خارجی و مهاجر را در قالب یک روایت کلان و سیاسی (تمدن ناسازگار) که بر حسب اثر اسطوره‌ای ساخته می‌شود، دچار وحشت و ترس کند. اما واقعیت چه بود؟ اینکه ۳۰ سال پس از انتشار این تصویر هویت فرانسوی نه تنها ناپدید نشد، بلکه به حیات خود نیز ادامه داده است. پس از حادثه ۱۱ سپتامبر نیز روزنامه نیویورک تایمز به انتشار ویژه نامه پر از تصاویر دلخراش از این حادثه دست زد. عنوان این ویژه نامه “یک ملت با چالش مواجه شده “بود.

عناوین مقاله‌هایی که در این شماره منتشر شد، در نوع خود قابل توجه است. “بله، این اسلام است “، “بربرها در دروازه ها”، “عصر جنگ‌های مسلمانان” و “این یک جنگ مذهبی است”بود. این مطالب و تصاویر آکنده از نفرت و بیگانه ستیزی نسبت به مسلمانان، جهان اسلام و خاورمیانه “بود. آخرین مقاله منتشر شده در این ویژه نامه با تصاویری از جنگ‌های صلیبی مزین شده بود. در همین چارچوب بود که جنگ‌ها علیه افغانستان و عراق تحت عنوان مبارزه با تروریسم و نبردهای رهایی بخش صورت‌بندی و در مرحله بعد عملیاتی شد. این جنگ‌ها دیگر نقض حاکمیت و استقلال کشورها یا حتی جنگ‌های انتخابی نبود بلکه در قالب اثر اسطوره‌ای به جنگ اخلاقی و ضروری تبدیل شد. حال همین اثر اسطوره‌ای دوباره در جنگ اوکراین توسط تصاویر انبوه رسانه‌ای بکار گرفته شده است. از سال‌ها قبل ردپای نبرد جهان آزاد علیه دنیای اقتدارگرایان یا نبرد روشنایی علیه تاریکی در مجلات و رسانه‌های مختلف بین المللی به تصویر کشیده شد. به همین دلیل هم حمله پوتین این بار برخلاف رویه جهان غرب پس از سال ۲۰۰۱ نقض استقلال و حاکمیت یک کشور آزاد تعریف شد.

تصویر رییس جمهور روسیه همچون یک خون آشام بر روی صفحه اول مجلات معتبر غربی قرار گرفت. جنگ او انتخابی و غیر ضروری تلقی شد و در مقابل نحوه عملکرد تحریک آمیز غرب در سال‌های ۲۰۰۷، ۲۰۰۸ و ۲۰۱۴ در استقرار سیستم موشکی در چک و لهستان، اعلام تمایل به پیوستن اوکراین و گرجستان به ناتو و انقلاب رنگی غرب گرایان در کی یف نادیده گرفته شد تا در نهایت چه اتفاقی بیفتد: روسیه با تحریم‌های بی‌سابقه بین المللی به سرزمین بدون آینده تبدیل شود. البته پوتین و مشاوران‌اشنیز در تلاش بودند تا این جنگ را در قالب‌های اسطوره‌ای قرار دهند: نبرد برای نجات روس زبانان، اوکراین دنباله فرهنگی روسیه است و باید به سرزمین مادری بازگردد؛ نوستالژی‌سازی از عصر شوروی و روسیه تزاری. لذا جنگ پوتین در قالب عملیات ویژه تعریف شد و نه تجاوز به یک کشور مستقل و دارای حاکمیت. اما چنین روایتی برای مشروع جلوه دادن جنگ و اخلاقی کردن آن لازم بود اما کافی نبود.

این روایت همچون نسخه بدیل‌اشدر دنیای غرب باید از طریق رسانه به تصویر تبدیل می‌شد و از این طریق برای حوزه عمومی نه صرفا در روسیه بلکه در بعد بین المللی به نمایش گذاشته می‌شد. اما لازمه رسانه‌ای شدن فضای سیاسی و استفاده از قدرت تصاویر برای پر کردن قوه تخیل افراد دموکراتیزه‌سازی است که معمولا ذائقه سیاستمداران در عالم شرق سر سازش با چنین الزاماتی را ندارد. در واقع پوتین و روسیه بدلیل مقاومت اوکراینی‌ها، حمایت تسلیحاتی غرب از کی یف و یا تحریم‌های بی‌سابقه غرب، در صحنه تحولات میدانی جنگ دچار مشکل بنیادین نشدند، آن‌ها در درجه اول نتوانستند روایت اسطوره‌ای خود را از جنگ از طریق ابزار نمایش به تصاویر قدرتمند تبدیل کنند و در همینجا بود که در نبرد سیاسی در روزهای ابتدایی جنگ به پیروزی نرسیدند. اگر روسیه سی ان ان، نیویورک تایمز و فیگارو داشت، غرب نه می‌توانست مسکو را تحریم کند و نه به اوکراینی‌ها اسلحه برساند؛ حتی اگر واقعیت‌های میدانی نبرد نظامی آن‌ها را در باتلاق اوکراین گرفتار می‌کرد.

بدلیل ضعف در ساخت اسطوره سیاسی بود که امروز پوتین با شرایط دشوار مواجه شده و زلنسکی به مثابه یک قهرمان و در یک شبیه‌سازی عجیب به چرچیل جهان تبدیل شده است. اما کیست که نداند چرچیل به مثابه یک سیاستمدار حرفه‌ای کجا و زلنسکی کمدین و سیاستمدار تصادفی کجا؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بر چسب ها

اخبار مرتبط

چند رسانه ای

آخرین اخبار