به گزارش پردیس امروز، پریسا مصلح در یادداشتی به بررسی نقش هوش مصنوعی در بازطراحی شهری پرداخت، وی نوشت: طراحی شهری و معماری ساختمانها در قرن بیستویکم، در نقطهای ایستادهاند که دیگر نمیتوان مرز روشنی میان خلاقیت انسانی و قدرت محاسباتی فناوری کشید. هوش مصنوعی، که زمانی صرفاً به عنوان ابزاری در حاشیه تلقی میشد، امروز به یکی از ارکان مرکزی در فرآیند طراحی، تحلیل، مدلسازی و حتی تصمیمگیری در حوزه معماری و برنامهریزی شهری بدل شده است. حضور آن نه تنها در سطوح محاسباتی، بلکه در تعیین ارزشهای زیباییشناختی، پایداری محیطی، تعاملات اجتماعی و حتی سیاستگذاریهای شهری روز به روز پررنگتر میشود.
معماری، دادهمحور شده است
در گذشته، طراحی شهری و معماری بر مبنای تجربه، اصول تاریخی، محدودیتهای اقلیمی و تحلیلهای کیفی انجام میشد. اما امروز، با ورود بیوقفه دادههای بزرگ (Big Data) از منابعی همچون سنسورهای اینترنت اشیا، شبکههای اجتماعی، نقشههای حرارتی تردد، اطلاعات اقلیمی و مصرف انرژی، دیدگاه طراحی نیز از یک فعالیت هنری صرف به فرآیندی کاملاً تحلیلی و دادهمحور تغییر یافته است. هوش مصنوعی در این میان، نقش یک مترجم و تحلیلگر پیشرفته را ایفا میکند؛ ماشینی که میتواند در زمان بسیار کوتاه، از میان حجم عظیمی از دادهها، الگوهایی را استخراج کند که حتی متخصصترین معماران و شهرسازان نیز از درک مستقیم آن عاجزند.
مدلهای یادگیری ماشین، با تحلیل رفتارهای انسانی در محیطهای شهری، میتوانند نشان دهند که چگونه فرمهای خاصی از معماری یا برنامهریزی شهری، بر کیفیت زندگی، حس تعلق، تعاملات اجتماعی یا حتی سلامت روان تأثیر میگذارند. به عنوان مثال، تحلیل مسیرهای تردد در محلات مسکونی میتواند منجر به بازطراحی پیادهروها، فضاهای عمومی یا حتی جانمایی مناسبتر خدمات شهری شود. در این حالت، طراحی از یک فعالیت پیشفرض و خطی، به فرآیندی منعطف، تکرارپذیر و مبتنی بر آزمون و خطا تبدیل میشود؛ درست مانند توسعه نرمافزار.
طراحی تطبیقی و فرمهای معماری زایشی
یکی از تحولآفرینترین نقشهای هوش مصنوعی در حوزه طراحی، معرفی الگوریتمهای “طراحی زایشی” (Generative Design) است. این رویکرد، برخلاف فرآیند سنتی که در آن معمار طراحی را آغاز و سپس اصلاح میکند، به سیستمهای هوشمند این امکان را میدهد تا صدها یا هزاران گزینه طراحی را بر اساس محدودیتها و اهداف معین ایجاد کنند. محدودیتهایی مانند بیشینهسازی نور طبیعی، کاهش مصرف انرژی، مقاومت در برابر زلزله، یا حتی بهینهسازی هزینههای ساخت، همگی میتوانند بهصورت پارامتر در الگوریتم وارد شوند.
در این میان، هوش مصنوعی نه بهعنوان جایگزین معمار، بلکه بهعنوان یک شریک خلاق عمل میکند. این همکاری موجب خلق فرمهایی شده که گاه در نگاه نخست “غیرانسانی” یا حتی “بیقاعده” به نظر میرسند، اما در واقع محصول پیچیدهترین محاسبات عملکردی و زیباشناختی هستند. پروژههایی همچون فرودگاه بینالمللی چانگی در سنگاپور یا مجموعه معماری هادسون یاردز در نیویورک، نمونههایی از استفاده موفق هوش مصنوعی در طراحی فرمهای پیچیده، پایدار و سازگار با محیط هستند.
برنامهریزی شهری پویا و واکنشگرا
برنامهریزی شهری سنتی، همواره با نوعی تأخیر در واکنش به تحولات جمعیتی، اقلیمی یا اقتصادی همراه بوده است. اما هوش مصنوعی با تلفیق دادههای بلادرنگ و مدلهای پیشبینیکننده، امکان طراحی سیستمهایی را فراهم کرده که میتوانند بهصورت خودکار و مداوم به تحولات پاسخ دهند. این موضوع نهتنها در طراحی ترافیک و حملونقل، بلکه در حوزههایی چون جانمایی مراکز درمانی، مسکن مقرونبهصرفه یا زیرساختهای حیاتی اهمیت حیاتی دارد.
برای نمونه، یک شهر هوشمند میتواند با استفاده از الگوریتمهای یادگیری تقویتی (Reinforcement Learning)، جریان ترافیک را در هر لحظه تنظیم کند یا میزان روشنایی خیابانها را بر اساس حضور انسان تنظیم نماید. در چنین محیطهایی، شهر نهتنها به شهروند پاسخ میدهد، بلکه از آن یاد میگیرد، الگوهای جدید رفتاری را کشف میکند و با الگوریتمهای سازگار، خود را بهروزرسانی میکند.
در این مسیر، طراحی شهری از حالت ایستا و خطی فاصله گرفته و به یک سامانه پیچیده، پویا و تعاملپذیر تبدیل میشود؛ سامانهای که در آن، معمار و شهرساز دیگر صرفاً سازنده نیستند، بلکه طراح سیستمهایی هستند که توانایی یادگیری و انطباق دارند.
چالشها و آیندهای که هنوز ترسیم نشده است
با وجود تمام مزایایی که هوش مصنوعی در حوزه معماری و طراحی شهری به ارمغان آورده، همچنان چالشهای بزرگی بر سر راه قرار دارد. نخستین و شاید مهمترین مسئله، ماهیت “دادهمحور” این فناوری است که میتواند منجر به تولید فضاهایی بشود که بیش از حد بر معیارهای کمی تکیه دارند و از درک عمیق و کیفی فرهنگ، خاطره جمعی، حس مکان و تجربه انسانی غافل شوند.
همچنین، وابستگی بیش از حد به هوش مصنوعی ممکن است معماری را از وجه انسانی خود تهی کرده و آن را به عرصهای صرفاً مهندسی بدل کند. خطای الگوریتمها، تعصبات نهفته در دادهها، یا تمرکز بیش از حد بر بهرهوری نیز میتوانند کیفیت زیستی فضاها را به مخاطره بیندازند.
با این حال، هوش مصنوعی را نمیتوان متوقف کرد. آنچه در آینده اهمیت دارد، نحوه استفاده آگاهانه، مسئولانه و خلاقانه از این ابزار است. معماران و شهرسازان امروز، باید با یادگیری اصول اولیه هوش مصنوعی و شناخت قابلیتها و محدودیتهای آن، نقش فعالتری در طراحی الگوریتمها و سیستمها ایفا کنند. تنها در این صورت است که میتوان از پتانسیل عظیم این فناوری، در جهت خلق فضاهایی انسانیتر، زیستپذیرتر و عادلانهتر استفاده کرد.
در نهایت، هوش مصنوعی نه پایان معمار است و نه تهدیدی برای خلاقیت او. بلکه اگر درست فهمیده و بهکار گرفته شود، میتواند همانند قلم در دست معمار، به ابزاری نوین برای ترسیم آیندهای پیچیده، چندلایه و هوشمند تبدیل شود. آیندهای که در آن، شهرها نهتنها برای انسانها طراحی میشوند، بلکه با انسانها و برای رشد آنان همگام خواهند شد.