به گزارش پردیس امروز، میلاد میرخسروی، در یادداشتی به بررسی سازمان ها و نقش آینده مدیران در اداره مجموعه ها پرداخت، وی نوشت: چند دهه پیش اگر کسی ادعا می کرد روزی می رسد که شرکت ها بدون مدیر اداره شوند، احتمالاً چنین ادعایی یا از دهان یک آینده پژوه افراطی بیرون آمده بود یا از دل یک رمان تخیلی. مدیریت همیشه برای ما معادل انسان بوده؛ انسانی که هدایت می کند، تصمیم می گیرد، اختلاف ها را حل می کند، مسئولیت می پذیرد و سازمان را به حرکت درمی آورد.
![]()
اما در چند سال اخیر، سرعت پیشرفت هوش مصنوعی و سیستم های داده محور، آرام آرام تصویری متفاوت ساخت؛ تصویری که در ابتدا شاید غیرواقعی به نظر می رسید، اما اکنون به این سرعت در حال واقعی شدن است که حتی قدیمی ترین مدیران سنتی هم نگران شده اند: سازمان هایی که در آنها بخش عمده تصمیم گیری نه توسط انسان، بلکه توسط الگوریتم انجام می شود؛ ساختارهایی که مدیر در آن دیگر جایگاه مرکزی ندارد و نقش او به مرور کوچک تر و کوچک تر می شود.
هر تحول بزرگی معمولاً از گوشه های کوچک و دورافتاده آغاز می شود. در مورد سازمان های بدون مدیر نیز همین اتفاق افتاد. شرکت های بزرگ و باسابقه وارد این بازی نشدند؛ بلکه این استارتاپ های کوچک بودند که نخستین آزمایش ها را شروع کردند. دلیلش هم کاملاً روشن است: استارتاپ ها همیشه کمترین منابع و بیشترین نیاز به سرعت را دارند. یک تیم کوچک پنج یا ده نفره نمی تواند یک لایه مدیریتی پرهزینه داشته باشد؛ بنابراین ناچار به اتکای بیشتری بر ابزارهای خودکار است. ابتدا سیستم ها تنها برای ثبت داده ها استفاده می شدند، اما زمانی که هوش مصنوعی توانست پیشنهادهای عملیاتی بدهد، ورق برگشت. پیشنهادها به تصمیم تبدیل شدند و تیم ها کم کم با واقعیتی مواجه شدند که در آن سیستم هوشمند، سریع تر و دقیق تر از انسان تصمیم می گرفت. شرکت ها نیز وقتی دیدند هزینه کمتر، سرعت بیشتر و خطای کمتر به دست می آورند، طبیعی بود که کار بیشتری را به الگوریتم ها بسپارند.
الگوریتم ها برخلاف انسان ها خسته نمی شوند، تحت تأثیر روابط شخصی قرار نمی گیرند، از کارمند خاصی خوششان نمی آید یا دلخوری شخصی ندارند. مهم تر از همه اینکه هیچ وقت داده را فراموش نمی کنند. آنها هزاران متغیر را در لحظه تحلیل می کنند و تصمیمی می گیرند که در بیشتر موارد از تصمیم انسانی سریع تر و دقیق تر است. همین توانایی باعث شد شرکت ها نقش مدیر را یک بار دیگر تعریف کنند: اگر قرار باشد مدیر بیشتر وقتش را صرف بررسی گزارش ها، تحلیل نمودارها و صدور دستور کند، چرا این کارها را سیستم انجام ندهد؟ و اگر سیستم می تواند این کار را انجام دهد، نقش مدیر انسانی دقیقاً چیست؟
به همین سؤال ساده، پاسخ های متفاوتی داده شده است. برخی شرکت ها معتقدند مدیر باید بیشتر نقش «ناظر اخلاقی» داشته باشد تا «تصمیم گیر عملیاتی». اما برخی دیگر پا را فراتر گذاشته اند و اصلاً جایگاهی به عنوان مدیر تعیین نکرده اند؛ وظایف مدیریتی شکسته شده و بین کارکنان تقسیم شده، اما تصمیم های کلیدی همچنان توسط الگوریتم گرفته می شود. یکی از نمونه های مشهور، شرکت هایی هستند که با استفاده از سیستم های هوش مصنوعی گردش کار را تنظیم می کنند. وقتی پروژه ای عقب می افتد، سیستم به صورت خودکار نیروهای آزاد را جابه جا می کند. اگر کمپینی در حال هزینه سازی بدون خروجی باشد، سیستم آن را متوقف می کند. حتی در برخی موارد، افزایش حقوق و پاداش هم توسط سیستم توصیه می شود و مدیر انسانی تنها نقش امضاکننده دارد.
اما سؤال مهم تر این است: آیا چنین ساختاری واقعاً به نفع انسان هاست؟ مدافعان این مدل می گویند سازمان های بدون مدیر، بسیار عادلانه تر از سازمان های سنتی عمل می کنند. در این ساختارها، هیچ کس نمی تواند با چاپلوسی یا روابط پشت پرده جایگاهش را بهتر کند. کارمند براساس عملکرد واقعی و داده های قابل اندازه گیری ارزیابی می شود. از طرف دیگر، بسیاری از کارکنان از حذف جلسات بی پایان مدیریتی خوشحال اند. تصمیم ها سریع، واضح و قابل پیش بینی است. همه چیز ثبت و شفاف است و هیچ کس نمی تواند نظرش را براساس سلیقه شخصی تحمیل کند.
اما در نقطه مقابل، نگرانی های عمیقی وجود دارد. نخستین نگرانی این است که الگوریتم، برخلاف مدیر انسانی، نمی تواند موقعیت های پیچیده انسانی را درک کند. گاهی عملکرد ضعیف یک کارمند به دلیل مشکلات شخصی است، نه بی انگیزگی یا کم کاری. گاهی یک تیم درگیر چالشی است که نیاز به حمایت انسانی دارد. در این شرایط، یک سیستم داده محور ممکن است تصمیمی بگیرد که از نظر عددی درست است، اما از نظر انسانی ناعادلانه. در چنین ساختاری، چه کسی باید پاسخگو باشد؟ اگر الگوریتم اشتباه کند، کارمند از چه کسی باید شکایت کند؟ و مهم تر از همه، آیا شرکت ها می توانند مسئولیت اخلاقی تصمیماتی را بپذیرند که توسط ماشین گرفته شده است؟
دغدغه دیگر این است که ممکن است کارکنان احساس کنند تبدیل به بخشی از یک خط تولید دیجیتال شده اند؛ خط تولیدی که در آن ارزش انسان نه تجربه بلکه صرفاً عددی در یک داشبورد است. بسیاری از متخصصان منابع انسانی هشدار داده اند که سازمان های بدون مدیر ممکن است در بلندمدت به کاهش حس تعلق کارکنان منجر شود. انسان ها نیاز دارند دیده شوند، نیاز دارند احساس کنند نقش شان تنها در قالب داده تعریف نشده است. این چیزی است که حتی پیشرفته ترین سیستم ها هنوز کاملاً قادر به ارائه آن نیستند.
با این حال، واقعیت این است که حرکت سازمان ها به سمت تصمیم گیری خودکار، متوقف نخواهد شد. سرعت تولید داده، فشار رقابتی جهانی، پیچیدگی بازارها و کاهش هزینه های فناوری، همه دست به دست هم داده اند تا این مدل را به نوعی ضرورت تبدیل کنند. سازمان های آینده نه کاملاً بدون مدیر خواهند بود و نه کاملاً مدیرمحور؛ آنها ترکیبی خواهند بود از هوش مصنوعی که تصمیم های عددی و تکراری را می گیرد و انسان هایی که نقش تفسیر، قضاوت و جهت گیری اخلاقی را بر عهده دارند.
اگر مدیران امروز بخواهند تنها بر تجربه تکیه کنند و از این موج فاصله بگیرند، احتمالاً سریع تر از آنچه تصور می کنند، توسط ساختارهای جدید کنار زده خواهند شد. همان طور که کارخانه های سنتی زمانی در برابر اتوماسیون مقاومت کردند و در نهایت مجبور شدند آن را بپذیرند، مدیران نیز در نهایت باید یاد بگیرند چگونه در کنار الگوریتم ها نه به عنوان فرمانده، بلکه به عنوان شریک عمل کنند. دوران تازه ای آغاز شده؛ دورانی که شاید بزرگ ترین چالش آن نه حذف مدیران بلکه بازتعریف نقش آنها باشد. آینده به سرعت نزدیک می شود و به نظر می رسد فرمان بسیاری از تصمیم ها را دیگر انسان در دست نخواهد داشت—بلکه الگوریتم هایی که شاید حتی نامشان را هم ندانیم.







