ماجرای سریال نون خ در روستای امامزاده ابراهیم واقعی شد

گزارش میدانی‌ روزنامه هم‌میهن از روستای امامزاده ابراهیم، ۷ روز پس از آتش‌سوزی مهیب را بخوانید.

برترین‌ها: ساکنان روستای امام‌زاده ابراهیم شفت در گیلان پس از وقوع آتش سوزی مهیب در شرایط سخت و دشواری به سر می‌برند که یادآور سکانس‌هایی از فصل دوم سریال «نون خ» و چادرنشینی همشهریان نورالدین خانزاده (سعید آقاخانی) در پی زلزله کرمانشاه در ذهن مخاطبان است.

ماجرای سریال «نون خ 2» در گیلان واقعی شد

گزارش میدانی‌ روزنامه هم‌میهن از روستای امامزاده ابراهیم، ۷ روز پس از آتش‌سوزی مهیب را بخوانید:

* «آقا نرو. وایسا.» زن دست کودکش را گرفته و می‌دود به‌سمت ماشینی که نیمه ماه قرمزی روی در و دیوارهایش نقش بسته. ماشین نه کوچک است نه بزرگ، کنار سکویی ترمز گرفته و در بزرگش باز است و داخل پر از بسته. مردم گوشه یکی از ساختمان روستای امامزاده ابراهیم شفت، صف کشیده‌اند، این‌پا و آن‌پا می‌کنند، نکند بسته‌ها تمام شوند و جا بمانند. داخل بسته‌ها چند قابلمه روحی است.

* زن پوزخندی می‌زند: «در مغازه من ۷۰۰-۶۰۰ قابلمه روحی بود. همه‌اش سوخت.» از لای چادر سفید و بزرگ هلال‌احمر، نگاهی به ماشین و مردم می‌اندازد و قاشق را از پلوی قرمز ظرف یک‌بار مصرف پُر می‌کند و می‌گذارد در دهان پسرش. پسر دوساله بازیگوش‌اش: «از پنجشنبه من و همسر و پسرم اینجا زندگی می‌کنیم.» سه چادر گوشه حیاط نشسته‌اند، ساکنان دو چادر در صف‌اند و خانم نوری، نشسته به تماشا. ساختمان ۱۲-۱۰ اتاق بیشتر ندارد. ما دیگر جا نمی‌شدیم.

* ساختمانِ ستاد بحران فرمانداری است. جلسه‌های شورای روستا داخل یکی از اتاق‌هایش برگزار می‌شود، همان‌جا که تیم‌های بهداشت هم نشسته‌اند، فشار خون مردم را می‌گیرند و معاینه‌شان می‌کنند. خانم نوری، از شب حادثه در همین چادر زندگی می‌کند، زیرانداز نازک و یک‌پتو، تنها دارایی‌شان است. همسایه‌ها داخل ساختمان‌اند. ۱۵-۱۰ نفر در یک اتاق، با چند پتو و یکی، دو زیرانداز. آتش، اهالی روستا را ساکن اتاق‌های سه ساختمان روستا کرده؛ فرمانداری، مدرسه و…. از شب حادثه حمام نرفته‌اند. یک چراغ‌گازی هم به آنها داده‌اند که می‌گوید خراب است.

* رد شعله‌ها روی آسفالت تکه‌شده، چاله‌ها‌، سقف‌های خراب‌شده، گاز پیکنیک و کپسول‌های زنگ‌زده، جا مانده. لوله‌های ترکیده که آب از لابه‌لای‌شان، خاکسترها را خیسانده، النگوهای سوخته، میله‌های نصفه، تلی از بتن، گچ و ورقه‌های فلزی، داستان شب وحشتی را روایت می‌کنند که اهالی در ۵۰ سال پیش ندیده‌اند. این پنجمین باری است که رضا رضایی، شاهد آتش گرفتن محله‌اش می‌شود. محله امامزاده یا شازده ابراهیم که پر از بازارچه، خانه و اقامتگاه‌ رنگی و چوبی بود.

* آنها چهارشنبه‌شب به چشم خود دیدند چطور ساختمان‌های ۴، ۵ و ۶ طبقه‌شان در آتش سوخت و فروریخت و حالا از میان آن عمارت‌ها، تنها بازمانده، آجرهای بتنی مربعی‌شکلی است که نشان از زندگی‌های دودشده دارد. کرکره فلزی برخی از مغازه‌ها هنوز پایین است، پشت آن اما همه‌چیز آتش گرفته و سوخته. آن ساعت از شب، آقای سالارپور هم که نانوای محل است، کرکره سه مغازه دیواربه‌دیوارش را پایین کشیده بود. با گویش گیلکی، آشفته، پریشان و با لکنت فراوان، ماجرای شب آتش‌گرفتن زندگی‌اش را روایت می‌کند.

* خانه خانم نوری، سال ۹۲ هم سوخته بود و بعد از سال‌ها پول روی هم گذاشتن ـ دو سال پیش ـ توانست وسایلش را کامل و مغازه را بازسازی کند: «هفته پیش دومیلیارد تومان جنس خریدم و ریختم داخل مغازه. حالا روی‌هم‌رفته ۲۰ تا ۳۰ میلیارد تومان ضرر کردیم.» خانه‌شان چهار طبقه بود، هر چهار طبقه هم بتن. نما چوبی اما خانه و زندگی‌شان بیمه نبود: «به مرگ خودم فکر می‌کردم، به سوختن خانه نه.» همسرش پیمانکار است و ستون‌ها را محکم ساخته بودند از ترس سیل، زلزله و باد. اما نمی‌دانستند شعله‌های آتش نانوایی، آنها را چادر‌نشین می‌کند. آن‌هم درست یکی، دو ماه مانده به فصل رفت‌وآمد مسافر.

* زبانش می‌گیرد؛ یادآوری شب حادثه برای آقای سالارپور، مرد سالخورده امامزاده ابراهیم سخت است، با دستش دستگاه خمیرگیر پشت نرده‌های سوخته را نشان می‌دهد. دستگاه هنوز شکلش را دارد. سیم برق همین دستگاه، ساعت حدود ۱۱ شب چهارشنبه دوازدهم اردیبهشت‌ماه اتصالی کرد. او در مغازه کناری که قصابی است، صدای جرقه‌ها را شنید اما تا به خود آمد، دید که از لابه‌لای نرده‌ها شعله‌ای بیرون زده. کنار در جعبه شیلنگ آتش‌نشانی است. لوله شیلنگ، دور خودش پیچیده شده، بازش می‌کند تا روی شعله‌ها بریزد، لوله پلاستیکی اما نفس‌تنگ است. کمی آب‌پاشی می‌کند و تمام. آب داخل لوله‌ها توان خاموش‌کردن آتش را ندارد و در نیم‌ساعت، شهرک چوبی را خاکستر می‌کند.

* ساختمان متعلق به ستاد بحران فرمانداری امامزاده ابراهیم است، آنها را ظهر پنجشنبه اسکان داده‌اند. ساختمان جهاد سازندگی و یک‌مدرسه دیگر هم پر از اهالی است. آنها می‌گویند که روستایی‌ها به کانکس نیاز دارند.

* خیران به کمک‌شان بیایند تا کسب‌وکارشان را راه ‌بیاندازند: «اگر کانکس داشته باشیم، می‌توانیم جلوی آن دستفروشی کنیم.» آنها یخچال و گاز چندشعله هم نیاز دارند، چون روستا گازکشی نیست. بهزاد رمضانی از اعضای قبلی شورای روستاست، او می‌گوید که همه در اتاق‌ها فامیلند و مردم بیش‌ازهمه به کمک خیران نیاز دارند: «برایمان نان لواش، پنیر و غذا می‌آورند اما بیش‌ازهمه به یخچال و گاز نیاز داریم.» از دور ماشینی از راه می‌رسد، صندوق خودرو شاسی‌بلند پُر از زیرانداز است. یکی می‌گوید، راننده از بازاری‌های رشت است و برای اهالی زیرانداز آورده. همه آنها که در صف بسته‌های معشیتی بودند، به سمت خودرو می‌روند و هرکدام با دو، سه زیرانداز باز می‌گردند.

* عرض کوچه حداقل ۱۲ متر است، انتهای پیچ اما عرض کمتری دارد، همین فاصله کم سبب شد تا شعله‌ها از خانه‌ای به خانه دیگر برود. اهالی می‌گویند شدت شعله‌ها آنقدر شدید بود که در فاصله زیاد هم دست‌وصورت داغ می‌شد. اگر تابستان بود و فصل مسافر، افراد زیادی دچار آتش‌سوزی می‌شدند. حتی تعداد ساکنان در تابستان هم بیشتر از فصل‌های دیگر است: «در تابستان حدود ۷۰۰ خانواده در روستا زندگی می‌کنند و با شروع زمستان، خیلی‌های‌شان مهاجرت می‌کنند. در فصل سرما، ۲۰۰ خانوار در روستا باقی می‌مانند. شب حادثه حدود ۵۰۰ خانواده در روستا سکونت داشتند که در حال آماده‌سازی برای مسافران تابستان بودند.»

ماجرای سریال «نون خ 2» در گیلان واقعی شد

ماجرای سریال «نون خ 2» در گیلان واقعی شد

ماجرای سریال «نون خ 2» در گیلان واقعی شد

ماجرای سریال «نون خ 2» در گیلان واقعی شد

ماجرای سریال «نون خ 2» در گیلان واقعی شد

ماجرای سریال «نون خ 2» در گیلان واقعی شد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

بر چسب ها

اخبار مرتبط

چند رسانه ای

آخرین اخبار